|جواد منصوری| رمز و راز ثبات و آرامش ایران
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ دیدگاه - دکتر جواد منصوری: پس از پیروزی انقلاب اسلامی ساختارهای نظام به تدریج شکلگرفت ولی تازمانی که این ساختارها کارائی خودشان را نشان بدهند ولی با تاکید امام ساختارها به طور نسبی، خیلی سریع شکل گرفت. شکل گیری ساختارها در مدت کوتاه موجب نگرانی جریانهای معاند و دولتهای معاند خارجی شد. چرا که ایران بعد از انقلاب خیلی سریع به سمت ثبات و اقتدار در حال حرکت بود. بنابراین از سال 60 موج ترور و بیثبات سازی را شروع کردند و اقدامات بسیاری زیادی را علیه امنیت ملی انجام دادند. از جمله انفجار دفتر نخستوزیری در جلسه شورای امنیت ملی که در این جلسه رئیسجمهور و نخستوزیر به اتفاق دیگر افراد حاضر در جلسه به شهادت رسیدند. تصور طراحان ترور این بود: کشور به سمت بیثباتی و هر ج و مرج کشید میشود و فرصتی برای تسلط بر اوضاع نظام جمهوری اسلامی به ضد انقلاب دست میدهد. اما با درایت حضرت امام و حضور مردم در صحنۀ سیاسی کشور، همچنین فعالیت نیروهای انقلابی باعث شد که از این توطئه بزرگ در واقع یک فرصت برای تکمیل ساختارها و تقویت آن بسازند، بگونهای که در واقع ما به مرحلهای رسیدیم که بیشترین ضربه را بر معاندین خارجی و داخلی وارد کردیم. به طوری که در پایان دهۀ 60 اثری از ضد انقلاب در داخل کشور نبود.
این قضیه، در حقیقت نقش مهم رهبری، مردم و مسئولیت پذیری بسیاری از نیروهای مردمی، نهادهای انقلابی را نشان میدهد. ما در سال 1403، شبیه فاجعه 8 شهریور را از نوع دیگر آن تجربه کردیم و آن مسالۀ سقوط بالگرد ریاست جمهوری و هیات همراه ایشان بود. این اتفاق اگر به طور معمول در هرکشوری واقع میشد طبیعتاٌ یک مدتی بیثباتی، کشمکش و بازار اتفاقات کوچک و بزرگ داغ میشد اما در اینجا ما شاهد یک اتفاق بسیار مهمی است. آن هم مراسم تشییع معنیدار، تاثیرگذار و غیرمنتظره بود که یک پدیدۀ عادی نبود و پدیده بسیار مهمی بود. کسانی که در حوزۀ روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی سیاسی کار کرده باشند میدانند که این پدیده یک اتفاق مهم و تاثیرگذار بود و و نشانداد که کشور روال عادی خودش را طی میکند و اتفاق مهم دیگری که افتاد این بود که روند شکل گیری انتخابات خیلی سریع در حال طیشدن است.
اما حضور پررنگ مردم در مراسم تشییع این پیام را داشت که اگر ما در حالت عادی اختلافاتی داریم ولی در مشکلات کشور از صحنه خارج نمیشویم. و قدر مسئولان خدمتگزار نظام را میدانیم. همچنین به دشمن فرصت سوء استفاده از موقعیت پیشآمده را نمیدهیم. دشمان ما پیام موج عظیم و بیسابقۀ مردم را گرفتند و نوع صحبتهایی که کردند نشان داد که این اتفاق برای آنها پیام مهمی داشته است. یکی از اتفاقات نادر فرستادن پیام های تسلیت سیاستمداران جهان و حضور بیسابقه مقامات سیاسی خارجی در داخل ایران برای ابراز همدردی بود که حکایت از رویداد مهمی داشت و مردم این پیام را رساندند اگر چه مشکلات خاصی در کشور وجود دارد و مردم با سلائق گوناگون سیاسی هم هستند اما در مورد مسائل نظام وحدت رویه، نظر و حضور همگانی دارند. لذا در مراسم تشییع افرادی را دیدبم که شاید کمتر در انتخابها حضور داشتند. اما در جریان تشییع پیکر شهدای خدمت و در راس آنها شهید رئیسی مسالۀ کشور و نظام بود. البته ایران مشابه این پیام را در مراسم تشییع سردار سلیمانی به جهانیان مخابره کرد و نشان داد که در مواقع حساس وحدت رویۀ ویژهای دارد که این اتحاد باعث شد که حتی مسئولین امریکا همدیگر را توبیخ کنند و بگوییند حذف سردار سلیمانی نه تنها برای ما مفید نبود بلکه حتی امنیت ما را به خطر انداخت.
اما در سال 1360 و همزمان با ترور شخصیتهای سیاسی کشور، ایران به ثبات، استقرار و قدرت فعلی نرسیده بود. حتی خیلی از دولتها فکر میکردند بقای جمهوری اسلامی زیاد نخواهد بود. ولی امروز دیگر از این صحبتها خبری نیست. حتی در مورد تغییر رفتار جمهوری اسلامی نیز هیچ حرفی نیست. امروزه صحبت بر سر این است که چگونه با جمهوری اسلامی کنار بیاییم، به تفاهم برسیم و حتی چگونه میتوانیم با جمهوری اسلامی منافع مشترک پیدا کنیم؟ البته این واقعیت را بهصراحت بیان نمیکنند. علت اصلی این موفقیت برای ایران هم نشات گرفته از عملکرد رهبری است. حضرت آیتالله خامنهای دقیقا خط سیر فکری امام خمینی را تعقیب کردند و تمام تجربیات ایشان را بکار گرفتند که منجر به توانمندی دستگاه حاکمه شد. و مردم هم ماهیت جریانهای معارض را بیشتر شناختند. در حقیقت با تمام مشکلات داخلی و خارجی و دسایس مختلف؛ ایران بسیار قدرتمند در عرصۀ بینالملل و منطقه ظاهر شده است. و ماهیت ایران اگر در سالهای قبل به عنوان مسالۀ منطقهای حائز اهمیت بود امروزه به عنوان یک قدرت جهانی مورد بررسی قرار میگیرد. اروپاییها به صراحت میگویند که ما در معرض یک فرهنگ جدید آسیایی قرار داریم و ایران منافع ما را تعیین و تحدید میکند.
اما نکتۀ حایز اهمیت شکلگیری جریانات در قبل از انقلاب 57 هست. با مطالعات وسیع و فعالیتهای سیاسی که در قبل از انقلاب داشتم شناخت عمیقی نسبت به افراد پیدا کرده بودم. در آبانماه 1357، در زندان مشهد بودم با مطالعه روزنامههای مشهد به این نتیجه رسیدم بنیصدر عامل سی آی اِی هست که سعی میکنند در کنار امام نگهش دارند تا در مواقع حساس بتوانند از طریق وی ضربه خود را وارد کنند. در همان زمان من به دوستانم در زندان گفتم که بنیصدر عامل نفوذی است اما این مطلب مورد توجه قرار نگرفت. وقتی انقلاب شد و من از زندان بیرون آمدم در اسفند 57 به اطرافیان و اعضای شورای انقلاب گفتم که آقایان: یزدی، بنیصدر و قطبزاده آدمهای قابل اعتمادی نیستند و مشکوک هستند. البته هر سه نفرعضو شورای انقلاب بودند. تا اینکه در خرداد 58، رئیس ادارۀ دوم ارتش آقای سرهنگ حاتمی در جلسۀ شورای امنیت کشور به طور خصوصی به من که فرماندۀ سپاه بودم گفت بیا در ادارۀ دوم سوابق این آدمها را ببینید. من این مطلب را به دیگر اعضای شورای انقلاب گفتم و آنها گفتند اگر مورد مشکوکی در مورد این آقایان وجود داشته باشد چون الان عضو شورای انقلاب هستند ما نمیتوانیم کاری بکنیم. به هر حال این تغافل باعث شد ما از این افراد ضربه بخوریم.
تا 14 اسفند 1359 و و اقعۀ دانشگاه تهران. فردای آ ن روز ما جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری را داشتیم که من هم عضو شورا بودم. به شهید بهشتی گفتم: اینها از کشور فرار میکنند و میروند؛ ممنوع الخروجشان کنید. شهید بهشتی گفت اینها حکومت را میخواهند و فرار نمیکنند و بروند. به هر حال بنیصدر در دوران ریاست جمهوری خود با دست باز توانست خیانتهای آشکاری را علیه کشور اعمال کند. من به شخصه در خائن بودن بنیصدر شکی ندارم. در تاریخ دنیا نظیر ندارد که یکنفر مانند بنیصدر، رئیسجمهور و فرمانده کل قوا کشور باشد و کشور در حال جنگ باشد و این شخص رهبر کل ضد انقلابها باشد. این اتفاق افتاد ولی در نهایت جمهوری اسلامی ماند و بنیصدر به جهنم رفت.
از اردیبهشت 58 علائم وقوع جنگ دیده میشد. وارد سال 59 شدیم سپاه تشکیل شده بود. از خوزستان، کردستان و کرمانشاه مرتباً گزارش برای سپاه میرسید که عراقیها در آنطرف مرز در حال جادهکشی، مستقرکردن نیروی انسانی، مجهزکردن منطقه به تسلیحات نظامی هستند. در کنار سپاه ژاندارمری هم به بنیصدر که رئیسجمهور و فرمانده کل قوا بود گزارش میداد اما بنیصدر کوچکترین توجهی نمیکرد. اول شهریور 59، معاون رئیسجمهور سوریه عبدالحلیم خدام یک نفر از دفتر ریاستجمهوری سوریه را به همراه یک بسته حاوی اسنادی مربوط به استقرار و تحرکات جنگی دولت عراق در مرز ایران را به نزد قطبزاده وزیر خارجه فرستاد. تا مستقیم بسته را تحویل امام دهد و بنیصدر هم آگاهی پیدا نکند. اما هنوز معلوم نیست این بسته را قطبزاده چهکرده است؟
15 شهریور 59، آقای وزیر خارجه سازمان آزادی بخش فلسطین هانی الحسن آمد تهران و مستقیم رفت نزد آقای رفسنجانی و کل برنامه حملاتی عراق را گفت. مرحوم رفسنجانی موضوع را با امام در میان میگذارد و در جلسه شورای امنیت ملی کشور نیز گزارش مطرح میشود و در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی نیز مطرح میشود. رئیس شورای امنیت ملی بنیصدر بود و این گزارش را غیر واقعی میخواند. 20 شهریور گزارشی را سپاه خوزستان با عکسها و مدارک میآورد، باز بنیصدر نمیپذیرد و میگوید سپاه میخواهد ما را با عراق درگیر کند. 27 شهریور، صدام تمام خبرنگار داخلی و خارجی را جمع میکند و در حضور خبرنگاران متن قرارداد الجزایر را پاره میکند و میگوید هفته آینده در تهران با من مصاحبه کنید. آقای بنیصدر این فیلم را میبیند و هیچ تلاشی نمیکند و حتی نامهای هم به فرماندهی ارتش مینویسد که هیچ سلاحی به سپاه ندهید. خیانت بنیصدر بسیار گسترده بود. دوران پر فراز و نشیب ریاست جمهوری بنیصدر که مملو از خیانت وی بود؛ با دورۀ هیچ رئیسجمهوری در داخل ایران در طی 40 و اندی سال قابل مقایسه نیست.